 |
اخبار > حديث سلسلة الذهب |
 |
شماره خبر :٢٩٨٩١٩ |
|
تاریخ انتشار خبر : يکشنبه ٢٤ شهريور ١٣٩٢ ا ١١:٠٤ |
|
از کتاب عیون اخبار الرضا (ع) شیخ صدوق (ره) |
حديث سلسلة الذهب |
لاالله الاالله حصنی ... |

.
.
.
.
.
امام(ع) در آن اجتماع عظيم مردم نيشابور به بيان حديثي از اجداد خود پرداخت كه به حديث سلسله الذهب موسوم گرديد. اين حديث از جمله احاديثي است كه در كتابهاي حديثي نقل شده و از نظر سند تمام است. هر چند از نظر متن، نقلهاي مختلفي از آن در متون حديثي به چشم ميخورد، اما تعداد نقلها به گونهاي است كه از تواتر آن نميكاهد.
شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا بابي را به اين حديث اختصاص داده است. آنگاه چهار حديث را كه از نظر مضمون يكي هستند و تنها طريق سندي آنها مختلف است و تفاوتهاي اندكي در متن آنها ديده ميشود، نقل كرده است:
حديث اول
از ابوسعيد محمدبن فضل بن محمدبن اسحاق نيشابوري و او از ابوعلي حسن بن علي خزرجي انصاري سعدي و او از عبدالسلام بن صالح ابوالصلت هروي نقل ميكند: هنگامي كه علي بن موسي از نيشابور حركت كرد، محمدبن رافع و احمدبن حرث و يحيي بن يحيي و اسحاق بن راهويه و عده ديگري از اهل دانش در محل «مربعه» اطراف امام(ع) را گرفته، در حالي كه مهار استر امام(ع) بر دوش برخي كشيده ميشد، از امام(ع) خواستند تا حديثي از پدرانش نقل كند. در اين هنگام حضرت رضا(ع) سر از هودج بيرون آورد و در حالي كه ردايي از خز بر دوش داشت، فرمود: پدرم عبد صالح موسي بن جعفر از پدرش جعفربن محمد و او از قول پدرش محمدبن علي و او از پدرش علي بن الحسين و او از قول پدرش حسين بن علي و او از پدرش علي بن ابي طالب نقل كردهاند كه از پيامبر(ص) شنيده است و پيامبر(ص) از جبرئيل دريافت كرده كه خداوند فرموده است: «اني انا الله لا اله الا انا فاعبدوني. من جاء منكم بشهاده ان لا اله الا الله بالاخلاص دخل في حصني و من دخل في حصني امن من عذابي.»
من آن خداي يكتايي هستم كه جز من خدايي نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد. هر كس از شما به اخلاص، يكتايي مرا گواهي دهد در دژ من جاي خواهد گرفت و آن كس كه در دژ من داخل شود از كيفر من ايمن خواهد بود.
حديث دوم
از ابوالحسن محمدبن علي بن شاه فقيه مرو رودي و از ابوالقاسم عبدالله بن احمدبن عامر طايي در بصره شنيد كه عبدالله بن عامر از پدرش و او از امام رضا(ع) طبق اسناد ذهبيه حديث قبل، نقل كرده است كه فرمود: «... قال رسول الله: يقول الله عزوجل: لا اله الا الله حصني فمن دخله امن من عذابي.» كلمه توحيد «لا اله الا الله» دژ و حصن من است. پس كسي كه آن را داخل شود از عذاب من ايمن خواهد بود.
حديث سوم
سلسله سند اين حديث چنين است: حدثنا ابونصر احمدبن حسين بن احمدبن عبيد الضبي، ابوالقاسم محمدبن عبيدالله بن بابويه (مالويه)، ابومحمد احمدبن محمدبن ابراهيم بن هاشم، حسن بن علي بن محمدبن علي بن موسي بن جعفر، بن علي بن محمدبن تقي، محمدبن علي الرضا قال ابي عن آبائه...: «قال الله اني انا الله لا اله الا انا فمن اقر لي بالتوحيد دخل حصني و من دخل حصني امن من عذابي.»
خداوند فرمود: براستي و يقين، من آن خدايي هستم كه جز من خدايي نيست. هركس اقرار به يكتايي من نمايد در دژ من داخل خواهد شد و هركس در حصن من وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود.
شايان يادآوري است كه در اين نقل، نام امام جواد(ع) آمده است با جمله «حدثني ابي» و امام جواد(ع) آن هنگام در خراسان نبوده است. از اين رو، احتمال ميرود حضرت رضا(ع) اين حديث را علاوه بر نيشابور، نوبت ديگري نيز بيان فرموده باشد.
حديث چهارم
رجال اين حديث چنين نقل شده است: محمدبن موسي بن متوكل، ابوالحسين محمدبن جعفر اسدي، محمدبن حسين صوفي (صومي)، يوسف بن عقيل، اسحق بن راهويه، عن الرضا من آبائه عن رسول الله قال: سمعت الله عزوجل يقول: «لا اله الا الله حصني، فمن دخل حصني امن من عذابي. قال فلما مرت الراحله نادانا بشروطها و انا من شروطها»
كلمه توحيد «لا اله الا الله» دژ من است. هركس در آن داخل شود از عذاب من ايمن خواهد بود. پس آنگاه كه مركب حركت كرد، حضرت ندا در دادند و ما را فرمودند: با شرايط آن و من از شرطهاي آن هستم.
تأملي در معناي حديث
در اين حديث نكتههاي مهمي نهفته است كه به اجمال برخي از آن نكتهها را مورد توجه قرار ميدهيم:
ـ اهميت مسئله توحيد و جايگاه آن در معارف اسلامي؛ چه اين كه انتخاب اين موضوع در آن شرايط حساس و موقعيت تاريخي، حكايت از اهميت موضوع دارد.
ـ پيوند توحيد با رهبري حق؛ زيرا تنها در پرتو رهبري حق است كه ميتوان بندگي خدا كرد و شرط عبوديت و اطاعت و معرفت را به جاي آورد.
ـ اتصال معارف اهل بيت(ع) به شخص پيامبر(ص) و در نهايت به مبدأ وحي؛ چه اين كه امام(ع) سخنان خود را به اجداد خود و رسول اكرم(ص) منتسب داشته است.
ـ تثبيت امامت علي بن موسي و رد نظريه واقفيه كه امامت را در شخص موسي بن جعفر(ع) متوقف ميدانستند.
در اين حديث، با همه فشردگي و كوتاهي متن، ملاحظات فراوان و ريزنگريهاي چندي آشكار است: امام(ع) در سرزميني سخن ميگويد كه در تاريخي نه چندان دور گرفتار شرك و آتشپرستي بودهاند. پس ضروريترين هديه براي آنان، توحيد است.
امام(ع) در ميان مردمي سخن ميگويد كه ياد اهل بيت(ع) را دورادور شنيدهاند و چه بسا در لابلاي آنچه شنيدهاند، گاه نشانهاي از غلو و افراط و زماني آثاري از كوتاهي و تفريط در حق اهل بيت(ع) وجود داشته است.
اكنون در اين فرصت استثنايي، امام(ع) ميبايست در كوتاهترين عبارت بزرگترين رسالت را ايفا كند و چهره مكتب اهل بيت(ع) را از هرگونه افراط و تفريط بزدايد. از اين رو، نخست به توحيد و اهميت و اصالت آن ميپردازد تا انديشه غاليان را در هم ريزد و سپس به رهبري حق و مسئله ولايت اهل بيت(ع) اشاره ميكند تا سستانديشان و روي گشتگان از ولايت را هشدار دهد.
سرانجام، امام(ع) طي برنامهاي از قبل طراحي شده، به سوي مأمون جلب شده است و اين امام(ع) است كه به ظاهر با تجليل سفر ميكند و اين مردمند كه ممكن است گمان كنند امام(ع) به ديدار خليفه ميرود و منزلتي را نزد خليفه جست و جو ميكند و امام(ع) ميداند كه اين پندار مردم با برنامههاي آينده مأمون و پيشنهاد و تحميل ولايتعهدي تقويت خواهد شد! پس بايد كاري كند كه اساس اين پندار فرو ريزد، اين است كه ضمن تذكر به توحيد، جايگاه خود را به عنوان امام(ع) حق، شرط توحيد ميشمارد، تا مردم بدانند علي بن موسي(ع)، حق رهبري و امامت را از آن خود ميداند و مأمون را غاصب خلافت ميشناسد و شخصيتي چون امام(ع)، مأمون را كسي نميداند كه به سويش سفر كند و به ولايتعهدي او دل خوش دارد!
|
|
برای این خبر نظری ثبت نشده است ...در حال ثبت نظر  نظر شما ...در حال ثبت نظر 
خروج
|